پرسش :

چرا فرض بصیرت اخلاقی در جهت تحوّل انسان‌ها در عصر ظهور مطرح شده است؟


شرح پرسش :
پاسخ :
شرح پرسش:
چرا فرض «بصیرت اخلاقی» در جهت تغییر و تحوّل رفتارها و گفتارها و پندارها در عصر ظهور مطرح شده و چرا توجه ویژه‌ای به رشد فکری و اخلاقی گشته است، چند انگاره و دلیل را می‌توان در این مورد بیان کرد؟

پاسخ:
یک. کنه شناسی و پاسخ‌های چند سطحی
ابتدا باید دید ـ علم به خصوص فلسفه ـ به دنبال چیست؟ شناخت وجود؟ شناخت حقیقت؟ شناخت اندیشه؟ شناخت تجربه؟ شناخت بودن؟ شناخت مشکل و...؟ پاسخی هم که به دنبال آن می‌گردد، چیست؟ به نظر می‌رسد به جهت تعدد آرا و اندیشه‌ها، هیچ وقت نتوان پاسخ روشن و قاطعی به آنچه که باید باشد، داد؛ زیرا پاسخ‌ها متفاوت و متعدد و مشکلات و کاستی‌ها فراوان است ... این عدم رسایی و کارآمدی، نشان می‌دهد که باید مسیر دانش‌ها را عوض کرد و به دنبال ریشه یابی واقعی مشکلات و کاستی‌ها بود؛ آن وقت متناسب با این دریافت‌ها (که ممکن است در سطوح مختلفی به ریشه و علت آن‌ها رسید)، پاسخ‌های مختلف و چند سطحی ارایه کرد؛
یعنی، یک مشکل و پدیده سیاسی یا اجتماعی، ممکن است دارای ریشه‌ها و عوامل به وجود آورنده متعددی ـ آن هم در سطوح و مراحل مختلفی ـ باشد. ما باید ابتدا برای هر سطح از این عامل ایجادی، پاسخ‌های درخوری (کوتاه مدت، میان مدت و مادی و صوری) ارائه بدهیم. آن گاه ریشه و عامل اصلی آن را یافته و پاسخ کامل، بنیادین و بلند مدتی برای رفع آن ارائه کنیم. این «کنه‌شناسی» و پاسخ‌های چند سطحی است که می‌توان در آموزه‌های دینی، به خصوص آموزه‌های عرفانی، اخلاقی و سیاسی، آن را مشاهده کرد و به راه حل‌ها و پاسخ‌های روشن و بنیادین آن پی برد.
به عنوان مثال جنگ و کشتار یکی از پدیده‌های مهم زندگی سیاسی و از اساسی‌ترین مشکلات بشر است. در «کنه شناسی جنگ» ابتدا به عواملی چون اختلافات ژئو پولیتیکی (جغرافیایی)، تضادهای نژادی، منفعت طلبی مادی و استعمار دیگران و... پی می‌بریم. در این سطح می‌توان به کمک سازمان‌های فرا‌ملّی و یک سری قواعد حقوقی، تا حدی جنگ را کنترل کرد. اما در سطح بعدی ما با روحیه استکباری، زیاده خواهی، افکار مازوخیستی، تجاوزگری، سفاکی و... رو به رو هستیم که پاسخ آن جهاد و مبارزه و استقامت و از بین بردن ظالمان و سفاکان است.
اما در سطح بالاتر به کنه این مشکلات و ناهنجاری‌ها پی می‌بریم و آن عدم تهذیب انسان، قوت گرفتن خوی حیوانی و شیطانی، رشد اخلاق ذمیمه (حرص و آز) و دوری از تعالیم دینی و اخلاقی و... است.
در این سطح به بایستگی تربیت و تعلیم انسان، تزکیه و تهذیب او و از بین بردن رذایل اخلاقی و حاکمیت ورع و تقوا پی می‌بریم. این همان چیزی است که پیامبران برای آن مبعوث شده و صالحان و امامان برای آن تلاش کرده‌اند و منجی موعود نیز برای تحقق آن ظهور خواهد کرد (یزکیهم و یعلمهم).
پس «کنه شناسی»، در صدد ریشه یابی واقعی مشکلات و کاستی‌های زندگی فردی و اجتماعی بشر و یافتن سطوح مختلف عوامل به وجود آورنده این مشکلات است. پس از پی بردن به کنه و ریشه مشکلات، پاسخ‌های متناسب در سطوح مختلف ارائه می‌شود؛ اما مهم‌ترین و بنیادی‌ترین پاسخ، پس از یافتن ریشه و کنه اصلی و واقعی مشکلات و پدیده‌ها ارائه می‌شود (نهایی‌ترین پاسخ ممکن).
یکی از علما و بزرگانی که به دقت این مسأله را مورد توجه قرار داده، امام خمینی (رحمت الله علیه) است که در اینجا به چند مورد از دیدگاه‌های ایشان دربارة ریشه وکنه‌ ناراستی‌ها و مشکلات اشاره می‌شود:

1. حب دنیا
«ریشه تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد، به حب دنیا بر می‌گردد و اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود دارد، برای آن است که حبّ دنیا را از دل بیرون نکرده اید. مردان خدا که حب دنیا را از دل بیرون کرده اند، هدفی جز خداوند ندارند، هیچ گاه با هم بر خورد نداشته، چنین مصایب و مفاسدی به بار نمی‌آورند. اگر تمام پیامبران الهی امروز در یک شهر گرد آیند، هرگز با هم دوییت و اختلاف نخواهند داشت؛ زیرا هدف و مقصد یکی است. دل‌های همه متوجه به حق تعالی بوده، از حب دنیا خالی است».[1]

2. عدم تربیت و تزکیه
«... چنانچه خودمان را تربیت بکنیم، مشکلات مان همه رفع می‌شود. همة مشکلات از این است که ما تربیت‌نشده‌ایم؛ یک تربیت الهی و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به واقع همة این کشمکش‌هایی که شما ملاحظه می‌کنید، همه این کارشکنی ها... همة اینها برای این است که تربیت در کار نیست، تزکیه نیست».[2]
و نیز «گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشده ایم، تربیت نشده ایم. عالم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شده اند، تربیت نشده‌اند. تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشده‌اند... غایت بعثت این تزکیه است. غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم».[3]

3.جهالت و فقر فرهنگی
«.... تمام گرفتاری‌هایی که ما در طول مدت تاریخ داشتیم، بهره برداری از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار داده‌اند و بر خلاف مصالح خودشان تجهیز کردند. اگر علم داشتند، علم جهت دار داشتند، ممکن نبود که مخربین بتوانند آنها را به یک جهتی که بر خلاف آن مسیری است که مسیر خود ملت است، تجهیز کند. علم و سواد است آن جهتی که باید به او توجه کرد که می‌تواند ملت را از همه گرفتاری‌ها نجات بدهد».[4]

دو.‌ فرا‌رسایی چند بعدی (کمال نهایی و کمالات فرعی)
کمال (فرا‌رسایی)‌، عبارت از صفتی است که بر رشد وجودی یک موجود یا پیدایش صفت مناسب در موجود، اطلاق می‌شود... در جهان طبیعت هر موجودی در جست و جوی آن است که به کمال نهایی و لازم وجودی‌اش نایل شود. کمال نهایی هر موجودی، عبارت از رسیدن او به آخرین درجة وجودیش‌اش می‌باشد. انسان قبل از آنکه تهذیب نفس کند و به ظهور فعلی فضایل بپردازد تا به کمال برسد؛ باید به کمال نهایی‌اش عالم و آگاه باشد تا شرایط لازم جهت رسیدن به آن را فراهم آورد. البته برای رسیدن به این کمال نهایی،‌باید از معبرها و گذرگاه‌هایی عبور کند و به کمالات مختلفی ـ که نقش واسطه‌ای دارند ـ دست یابد.
تکامل و تعالی فراگیر، همواره مورد توجه و خواست انسان‌ بوده و رسیدن به کمال و سعادت، آرمان همیشگی او بوده است. با این حال یکی از مجهولات او این است که کمال انسان در چیست؟ در این رابطه دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد؛ مانند:
1.کمال انسان در ترقی عقلانی است که از راه علم و فلسفه حاصل می‌شود.
2.کمال انسان در برخورداری هر چه بیشتر از لذایید مادی است. برای رسیدن به آن باید با ابزار علم و تکنیک، از منابع و ثروت‌های طبیعی استفاده کرد تا زندگی مرفه‌تر و لذت بخش تری فراهم آید.
3.کمال انسان در ترقیات معنوی و روحانی است که از راه ریاضت‌ها و مبارزه با لذایذ مادی حاصل می‌شود.
4.کمال انسان در برخورداری دسته جمعی از مواهب طبیعی است و برای رسیدن به آن، باید در راه رفاه همه طبقات اجتماع کوشید.
5.کمال انسان در رشد عقلانی و اخلاقی است که از راه تحصیل علوم و کسب ملکات فاضله به دست می‌آید و... .
بر اساس آیات و روایات، کمال اصلی و نهایی انسان، «قرب و لقای الهی» است. کمال حقیقی او، همان مقام قرب پروردگار است و سایر کمالات بدنی و روحی، همه مقدمه و ابزار رسیدن به چنین مقامی هستند. هدف و غایت زندگی و تاریخ بشری خدا است و باید همچنین باشد (الی الله عاقبة الامور). فرجام تاریخ، کمال همه جانبه انسان‌ها در همه ابعاد و زمینه‌ها است؛ هر چند جوامع انسانی شاهد زوال و انحطاط و فروکاهیدگی معنوی بوده است.
پس مطلوب نهایی، وابستگی به موجودی بی‌نهایت کامل؛ یعنی، قرب خدای متعال است. در این مقام است که انسان ارتباط کامل خود را با آفریدگار می‌یابد و خود را متعلق و مرتبط به او؛ بلکه عین تعلق و ربط به او مشاهده می‌کند و در برابر او برای خود هیچ نوع استقلال و استغنایی نمی‌بیند. و در این مرتبه است که همة اشیاء را قائم به ذات اقدس الهی می‌بیند و علم حضوری به حقایق هستی پیدا می‌کند و به اندازة ظرفیت وجودی خود، از انوار جلال و جمال الهی، بهره مند می‌شودو میل فطری او به شناختن حقایق هستی ارضا می‌گردد.
همچنین در این مرتبه است که به سرچشمة قدرت بی‌نهایت راه می‌یابد و در اثر ارتباط با آن، توان انجام هر کاری را که در تیر رس خواست و اراده‌اش قرار گیرد، پیدا می‌کند و میل قدرت طلبی او اشباع می‌شود.
و نیز در این مرتبه است که می‌تواند بالاترین درجة محبت را به والاترین محبوب‌‌ها پیدا کند و به نهایت قرب و نزدیکی و وصول و ارتباط حقیقی به او نایل آید و در نتیجه به بهترین و پایدارترین لذت‌ها دست یابد (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر).[5]
این کمال نهایی، مراد و مطلوب انسان‌های کامل و مبدأ و مقصد اعلای حرکت تکاملی بشر و اساس تعالیم پیامبران بوده است؛ ولی تحقق کامل آن (یعنی رسیدن انسان به کمال نهایی خود در این دنیا) آن هم در ابعاد بسیار وسیع و گسترده، تنها در عصر ظهور خواهد بود.
راه رسیدن به این کمال بنیادین (قرب الهی و عبودیت)، گذر از کمالات مختلف است؛ یعنی انسان ابتدا به یک سری کمالات فرعی (غیر اصلی) نایل می‌شود، آن گاه از طریق این کمالات واسطه‌ای (کمال خلقی، کمال عقلی و کمال اجتماعی)، به کمال مطلق دست می‌یازد. انسان خرد ورز مهذّب، می‌تواند به عبودیت و قرب الهی نایل شود و خود را در مدار هستی و فرجام تاریخ قرار دهد؛ این انگاره در فلسفه متعالی تاریخ و نظریه «دولت اخلاقی مهدوی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است[6] و ما در اینجا تحت عنوان «بصیرت اخلاقی» مطرح کرده‌ایم.
آنچه که انسان را به این کمال رهنمون می‌سازد، تعلیم و آموزش جهت‌دار (کمال فکری) و تربیت در راستای تحقق فضایل انسانی و اجتناب از رذایل اخلاقی (کمال اخلاقی) است که بدین وسیله فرد به کمال مطلق می‌رسد. عقل عالی‌ترین معرفت انسان را ـ که با روح انسانی همسان است ـ ملاحظه کرده و با توجه به اینکه کمال انسانی در بالا رفتن مرتبة آن معرفت است، حکم می‌کند که کمال نهایی در نیل به عالی‌ترین معرفت شهودی است که در پس حرکت به سوی شهود مطلق، وجود مطلق و کمال مطلق حاصل می‌شود؛ چنان که قرآن می‌فرماید:
«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی‌؛[7] ای نفس آرامش یافته! به سوی پروردگارت باز‌ای که تو خشنود و او راضی از تو است...».
نفس مطمئنه، عبارت است از وصال روح انسانی به حقیقت مطلق که پروردگار عالم است و اخلاق اسلامی این وظیفة خطیر را بر عهده دارد که در انسان قابلیتی جهت نایل شدن به رشد انسانی به وجود آورد تا خداوند متعال بر کمال وجودی او بیفزاید.[8] پس بدون تزکیه و تهذیب نفس و تعلیم و حکمت‌آموزی، نمی‌توان به آن کمال واقعی و نهایی دست یازید.
بر اساس بعضی از روایات و تفاسیر و یافته‌های عقلی و تجربی بشر، این «وصال موعود» و فرا رسایی (کمال) واقعی، با ظهور حضرت مهدی و تشکیل حکومت جهانی وقوع خواهد یافت و انسان از طریق کمالات فرعی (رشد فکری و اخلاقی و اجتماعی)، به کمال نهایی (قرب الهی و عبودیت) خواهد رسید.
در دیدگاه متفکرانی چون علامه طباطبایی و شهید علامه مطهری نیز پیوند کاملی میان کمال نهایی بشر با عصر ظهور مهدوی بر قرار شده و شکوفایی ارزش‌های انسانی مورد تأکید قرار گرفته است.
علامه طباطبایی (رحمت الله علیه)، صاحب تفسیر المیزان می‌گوید:
«به حکم ضرورت، آینده جهان روزی را در بر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشری، پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزیستی نماید و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه‌ای، منجی جهان بشری و به لسان روایات مهدی خواهد بود...».[9]
علامه شهید مطهری (رحمت الله علیه) نیز می‌نویسد:
«... انسان تدریجا از لحاظ ارزش‌های انسانی به مراحل کمال خود؛ یعنی،‌ مرحلة انسان ایده آل و جامعة ایده آل نزدیک‌تر می‌شود تا آنجا که در نهایت امر حکومت عدالت؛ یعنی، حکومت کامل ارزش‌های انسانی ـ که در تعبیرات اسلامی از آن به حکومت مهدی تعبیر شده است ـ مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خود خواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود».[10]
در روایات به صراحت به این تکامل فراگیر و مطلق بشر (عبودیت و بندگی) اشاره شده است:
«الملک للرحمن الیوم و قبل الیوم و بعد الیوم و لکن اذا قام القائم لم یعبد الا الله عزوجل؛ [11] پادشاهی (و حاکمیت)‌ برای خداست امروز، دیروز و فردا؛ اما زمانی که قائم علیه السلام قیام می‌کند، جز خدا عبادت نمی‌شود».
و «ابشروا بالمهدیّ ... یملأ قلوبُ العباد عبادةً و یسعهُم عدلُه؛[12] بشارت باد به [آمدن] مهدی! او دل‌های بندگی را با عبادت و اطاعت پر می‌کند و عدالتش همه را فرا می‌گیرد»
و نیز: «فلا یبقی فی الارض معبود دون الله عزوجل من صَنَم و وَثَنٍ و غیره الا وقعت فیه نارٌ فاحترق؛[13] جز خداوند بلند مرتبه، هر معبودی که در زمین باشد؛ اعم از بت‌های بی‌جثه با صورت و بی‌صورت و جز آن، آتش گرفته، می‌سوزد.»

سه. بایستگی انقلاب هنجاری
انسان موجودی تربیت پذیر و قابل تغییر و رو به رشد و بالندگی است. بدین جهت حرکات و صفات او، مورد توجه مکاتب اخلاقی، عرفانی و تربیتی بوده است و پیامبران نیز بیش‌ترین تلاش و همت خود را مصروف تغییر رفتارها و عادت‌ها و پندارهای مردم کرده‌اند؛ یعنی، مردم یک سری عادت‌ها و رفتارهای نابهنجار و مشکل سازی دارند که هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی، منشأ بسیاری از کاستی‌ها، ناملایمات، تخریب‌ها و تحقیرها است.
بعضی از این اعمال و عقاید، چنان باطل و مخرّب است که تبدیل به رذیلة اخلاقی، باورهای غیر انسانی و عادت‌های ناپسند می‌شود و تغییر و دگرگونی آن‌ها، نیاز به مجاهدت‌های گستردة تبلیغی و تربیتی و پرورش ویژة فکر و حکمت آموزی دارد. رسول گرامی اسلام، سالیان متمادی به تزکیه و تعلیم مردم پرداخت و توانست با ارشادات و هدایت گری‌های خود، تا حدودی مردم و جامعه آلوده را پاکیزه سازد و دگرگونی شگفتی در عادت‌ها و صفات ناپسند اخلاقی آن‌ها ایجاد کند. این مسأله نشان می‌دهد که برای اصلاح فرد و جامعه و تغییر رویکردها، بینش‌ها و منش‌های ناسالم و ویرانگر، نیاز به یک انقلاب اساسی و بنیادی در افکار و عقاید و اخلاق دارد.
این انقلاب بیشتر می‌تواند ماهیت ارزشی، اخلاقی و فرهنگی داشته باشد؛ یعنی، تغییر و دگرگونی بایسته و اثر‌گذاری که انسان را به سرشت و فطرت پاک خود برگرداند، سیرت و باطن او را پاک سازد و رذایل اخلاقی و ملکات غیر فاضله را به مکارم اخلاقی و ملکات انسانی تبدیل کند. این «انقلاب هنجاری»‌هم می‌تواند در سطح فردی باشد و هم در سطح اجتماعی؛ هم در سطح فکری و علمی باشد و هم در سطح اخلاقی و معنوی و... بدون این انقلاب گسترده و فراگیر فرهنگی، اصلاح بشر، امکان پذیر نیست. کانت ـ متفکر اخلاقی غرب- نیز به این نکته اشاره کرده است:
«اصلاح اخلاقی انسان، مستلزم وقوع یک انقلاب اساسی در شخصیت و روحیة او است؛ یعنی، انقلاب در شیوة تفکر و نحوة ارزش گذاری او در امور زندگی و با صرف اصلاح خلق و خو، بهبود اخلاقی حاصل نمی‌شود».[14]
انقلاب هنجاری مذکور، به طور کامل و گسترده در عصر ظهور صورت خواهد گرفت و بر اساس روایات تأثیرات شگرفی بر منش‌ها و بینش‌های مردم خواهد نهاد. این دگرگونی به دست امام مهدی عجل الله تعالی فرجه خواهد بود که بر اساس نظام امامت، کار اصلاح و هدایت‌گری مردم را بر عهده دارد و جهت بهبود همة امور، به تربیت اخلاقی آنان همت می‌گمارد و به دست الهی خود، فکر و اخلاق مردم را تغییر داده و آنها را کامل می‌کند. این انقلاب هنجاری، بیشتر ماهیت فرهنگی و اخلاقی دارد که منجر به «بصیرت اخلاقی» و شکوفایی انسانی می‌شود. در روایات به این مساله اشارات روشنی شده است؛ از جمله می‌فرمایند:
- «... ان یصلح امة بعد فسادها؛[15] او این امت را پس از آن که تباه و فاسد شده اند، اصلاح می‌کند».
- «... یحیی الله عزوجل بالقائم بعد موتها بکفر اهلها؛[16] خداوند زمین را به دست قائم زنده و احیا می‌گرداند؛ بعد از آن که زمین با کفر ساکنانش مرده باشد».
- «سلک بکم مناهج الرسول فتداویتم من العمی و الصمّ و البکم؛ [17] شیوه پیامبر خدا را در پیش می‌گیرد و شما را از کوری، کری و گنگی (بیماری‌های روحی و اخلاقی) نجات می‌دهد.»
گفتنی است علت طرح این فرضیه (بایستگی انقلاب هنجاری در عصر ظهور)، وجود فساد و تباهی اخلاقی فراگیر و فزاینده و اضطراب فکری و عقیدتی عمیق در آخر الزمان (پیش از قیام منجی موعود) است که در روایات به آنها اشاره شده است؛ یعنی، بسیاری از انسان‌های ماقبل ظهور، افرادی غیر اخلاقی، دین گریز، اهل جور و فساد، از خود بیگانه و دارای زندگی سطحی و فرومایه هستند.
این کژتابی‌های اخلاقی و فکری، منجر به شیوع نفاق و الحاد، قساوت و بی‌رحمی، تجاوز و جنایت‌های بی‌رحمانه و ظلم وجور بی‌رویه و... می‌شود. پیامد این همه ناهنجاری و سطحی‌نگری، جنگ‌ها، فقرها، ناامنی‌ها، قتل‌ها، هوس بازی‌ها، بی‌دینی‌ها و ...است و راه ر‌‌‌هایی از همة آنها، «انقلاب بزرگ اخلاقی و فکری» است؛ یعنی، تحولات گسترده، سریع و بنیادین در رفتار و بینش مردم. اگر این انقلاب هنجاری رخ ندهد، بیشتر مشکلات و کاستی‌ها باقی مانده و امور بشر در دست مفسدان، زر سالاران و زورمندان خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
[1]. امام خمینی، جهاد اکبر، ص 30.
[2]. صحیفه نور، ج13، ص 267.
[3]. همان، ج14، ص 254.
[4]. همان، ج 13، 331.
[5]. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، خود شناسی برای خودسازی، ص20 و 41.
[6]. ر. ک: نگارنده، آینده جهان، صص 53- 56 و 232-237.
[7]. فجر (89)، آیه 27 تا آخر.
[8]. ر. ک: امین زاده، اخلاق اسلامی، ص 37.
[9]. محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 308.
[10]. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، ص 41.
[11]. شرف الدین حسینی، تاویل الآیات الظاهرة، ص 361.
[12]. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص179.
[13]. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج1، ص331.
[14]. ایمانوئل کانت، دین در محدودة عقل تنها، ص 30، (مقدمه).
[15]. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج2، ص 473.
[16]. سید هاشم بحرانی، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، ص 112.
[17]. کلینی، کافی، ج8.